کسراکسرا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 16 روز سن داره

وبلاگی برای پسملم

گوشم نجوا کنان گفت که همیشه با من است. خدایم: قدر نعمتت را می دانم و به پاسش تا ابد پرواارها نشان د.

  بنام خداوندی که داشتن او جبران همه داشته های من است می    ستایمش چون لایق ستایش است...   ............................................................ نمی ذانم به کدامین قبله سجده ی شکرش را به جا بیاورم.نمی دانم به کدامین زبان ستایشش   کنم.اخر با کدامین ابروبه درگاهش روم و بر پایش بوسه زنم.چه تحفه ای به درگاهش ببرم.او که به من بارها و بارها نشان داد که تنهایم نگذاشته.و این بار بیش از پیش حضورش را در قلبم به اثبات رسانید.و در گوشم نجوا کنان گفت که همیشه با من است. ...
23 آبان 1390

سونوی اخری پسملمون

سلام به همه نی نی های خوشگل.امیدوارم حالتون خوب خوب باشه و مامان جونی ها رو اذیت نکنید.امروز من و بابای اقا کسرا رفتیم سونوگرافی ببینیم این اقا پسره چرا نمیاد که اقا دکتره فرمودن 38 هفته و 1 روزه که گذشته یعنی دو هفته دیگه مونده بازم انتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتظار                         پسر جونم خسته شدم زودی بیا دیگه        الهی مامان قربونت بره وقتی بیای دلم برای این تکونای خوشگلت خیلی تنگ میشه                &...
19 آبان 1390

هفته 39

نی نی ناز من الان هشت ماه 18 روزه تو دل مامانشه. تو این مدت خیلی بهم خوش گذشته چون که هیچ حال بدی نداشتم فقط کمی تنبل شده بودم که خوب اونم طبیعی . تو کتاب خوندم که تو ماه اخر چنان بزرگ میشه که تمام تلاششو میکنه تا به رحم فشار بیاره تا جا براش باز بشه الهی مادر فدات شه که اینقدر خمیده نبینتت الان باید به سه کیلو رسیده باشی. تا چند روز دیگه معلوم میشه البته اگه بدنیا نیای چون مامانی میخواد بره سونو. ببینه پسملی رو در چه حاله                    ...
16 آبان 1390

پسرم تپل شده

سلام به نی نی کوچولوی مامان.دیروز رفته بودم پیش خانم دکتر ببینم پسملم در چه حاله که خانم دکتره کلی از پسملی تعریف کرد و مامانی هم کلی ذوق زد. خلاصه شما یکی از همین روزها بدنیا میایی ولی ای کاش میگفتی تو چه روزی اخه مامانی دیگه طاقت نداره دلم برات خیلی تنگه.منو بابایی این روزهای اخر خیلی باهات حرف میزنیم شما هم هی خودتو لوس میکنی.یک پای کوچولو داری که همش فشار میدی به پهلوهام منم زودی پاتو میگیرم تو هم زودی فرار میکنی .میدونم شما هم دوست داری که باهات بازی کنیم                  عاقشتم            &nb...
16 آبان 1390

دکتر مامانی

سلام نازنین مامان.امیدوارم حالت خوب باشه .مامانی تازه از پیش دکتر اومده.گفت شما حالتون خوبه و هنوز حالاحالاها قصد اومدن نداری گفت هنوز خیلی زوده مگر اینکه خواسته باشی مثل ارمیا کوچولو زود بیای بقل مامان .پسرم از امشب قراره مامانی چیزهای شیرین بخوره تا شما چاق و چله بشی. دوست دارم            خییییییییییییییییییییییییییلی            خیییییییییییییییییلی ...
16 آبان 1390

سالگرد ازدواج من و بابا احمد

امروز یکی ازاون روزهایی که یادش لبخند رو لبام میذاره.از اون روزهایی که هیچ وقت نمیگم کاش نبود.بلکه خوشحالم از اینکه فرشته مهربونی رو به عنوان همسر برگذیدم.سه سال از با هم بودنمون گذشته و من هر روز بیش از پیش به این راز پی میبرم که تو خلق شده ای برای من تا بهترین زندگی را برایم  بسازی عزیزم با تمام وجود دوستت دارم و تا اخرین نفس کنارت میمونم.                                                  ...
9 آبان 1390

شمارش معکوس شروع شد

سلام به پسر شیطون مامانی.این روزهای اخر دیگه خیلی اینور و اونور نمیتونی بپری ولی همچنان مشتهای محکمی به پهلوهای مامانی میزنی اشکالی نداره وقتی اومدی جبران میکنم                                     امروز شما شدی هشت ماه و10 روز خیلی خیلی باید بزرگ شده باشی مگه نه؟                                  منو بابایی د...
8 آبان 1390

بابایی مهربون

کسرا جونم امروز میخوام از بابایی مهربونت بگم واست.بخاطر کارهای عقب افتادم خیلی ناراحت بودم که امروز بابا یی گفت سر کار نمیره تا همه کارها رو انجام بده .خونه موند و همه کارهای خونه رو با حوصله انجام داد دستش درد نکنه             مگه نه پسملم                                                           ...
4 آبان 1390

درد دلهای مامانی

عزیزم منو ببخش.دو روزی هست که خیلی عصبی شدم.همش دوست دارم گریه کنم امروز انقدر تو خونه جیغ زدمو گریه کردم که خدا میدونه.همه میگن تو ماه هاخر نی نی رشدش زیاد میشه باید به خودت برسی .ولی کم اوردم خسته شدم.اصلا کارا طوری که میخوام پیش نمیره.خیلی نگرانتم تو این هشت ماه هر اتفاقی میافتاد خودم و کنترل میکردم حتی یک قطره اشکم نمیریختم.اماه تو این ماه اخر همه چی بهم ریخته   .الان داری بالا و پایین میپری پس حتما حالت خوبه نازنینم.امروز میخوام برم پیش دکترت حتما ازش میخوام یک قرصی چیزی بهم بده تا اروم بشم
3 آبان 1390